برام از خاطره سنگری بساز

تو شب‌هاي پرسه دلواپسي
كه مي‌خوام دنيا رو فرياد بزنم
به كدوم لهجه ترانه سر كنم
به كدوم زبون تو رو داد بزنم
گم و گيج و تلخ و بي‌گذشته‌ام
توي اين شهري كه پناه داده به من
از كدوم طرف مي‌شه به هم رسيد
همه كوچه‌ها به غربت مي‌رسن

تو كدوم پس كوچه اولين سلام
گنبد سبز رو پر از ترانه كرد
تو كدوم محله واپسين وداع
غزلهاي عشق رو غمگنانه كرد

كوچه‌ها و خونه‌ها محله‌ها
اينجا دفترچه‌هاي بي‌خاطره‌اند

برام از خاطره سنگري بساز
بيد بي‌ريشه رو شن‌باد مي‌بره
نسل بي‌گذشته رو خاك غريب
مثل شخم كهنه از ياد مي‌بره
مي‌خوام از باغچه سبز امروزها
سبد خاطره‌هام رو پر كنم
مي‌خوام از عطر دوباره گل شدن
شهر سالخوردگي‌هام رو پر كنم

پرسه در خاك غريب پرسه بي‌انتهاست
هم‌گريزغربتم زادگاه من كجاست

ایرج جنتی عطایی

!پ ن:این روزها برای گریز از سیب زمینی بودن به هرچیزباید چنگ زد

8 comments:

مجید said...

آرش جان
این خاک غریب برای همه مون غریب شده اونقدر که حتی برای راه رفتن نشستن وایستادن روی وان باید اجازه بگیرم!سربلند باشی برادر

ساناز said...

غربت چه واژه ی تلخی.............
سری به ایمیلتون بزنید

mina said...

salam aeashe aziz...
dar aghoosh bayad keshid khaterat ra!

آرش - فریادسکوت said...

درود بر آرش عزیز وممنون از تشویقت متشکرم

آرش - فریادسکوت said...

درود بر آرش عزیز وممنون از تشویقت متشکرم

باران said...

سلام. چقدر از زمانی که نقل مکان کردید به بلاگ پست فعال تر شدید.
شاد باشید.

ناهید سعادتیان said...

سلام
یک دسته به فکر زندگی ،بچه و زن
یک عدخ به فکر آخرت فکر کفن
با وضعیتی که این طرف ها دیدم
عمرن خبری به راه باشد عمرن

عیدتون مبارک
ایام به کام

همطا said...

سلام!
"لحظه ی ظهور.."
به روزم و منتظر
پ.ن قشنگی بود و خندانمان کرد