از یاد می برم تا از یاد بروم…
آی آقای راننده تاکسی تو مقصری...! من اگر جای تو بودم دستم را میگذاشتم روی بوق که بیچاره بیاید بقیه پولش را بگیرد
فکر میکنی از اینها بود که سیصد تومان برایش پول نیست؟ خیر آقای راننده تاکسی.تو نمیدانی آن لحظه کجا بود. نمیدانی آقای راننده تاکسی… اگر میدانستی، اگر بوق میزدی، اگر حواسش را از آنهمه دردی که توی دلش بود پرت میکردی