درد مردم زمانه


دردهای من جامه نیستندتا ز تن در آورم

چامه و چکامه نیستندتا به رشته ی سخن درآورم
نعره نیستندتا ز نای جان بر آورم
دردهای من نگفتنی

دردهای من نهفتنی است

دردهای من گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست

درد مردم زمانه است

مردمی که چین پوستینشان

مردمی که رنگ روی آستینشان

مردمی که نامهایشان

جلد کهنه ی شناسنامه هایشان درد می کند

من ولی تمام استخوان بودنم

لحظه های ساده ی سرودنم درد می کند
انحنای روح من

شانه های خسته ی غرور من

تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است

کتف گریه های بی بهانه ام

بازوان حس شاعرانه ام زخم خورده است
دردهای پوستی کجا؟درد دوستی کجا؟
این سماجت عجیب

پافشاری شگفت دردهاست

دردهای آشنا

دردهای بومی غریب

دردهای خانگی

دردهای کهنه ی لجوج
اولین قلم حرف حرف درد رادر دلم نوشته است

دست سرنوشت

خون درد رابا گلم سرشته است

پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟

درد رنگ و بوی غنچه ی دل است

پس چگونه من رنگ و بوی غنچه را ز برگهای تو به توی آن جدا کنم؟
دفتر مرادست درد می زند ورق

شعر تازه ی مرادرد گفته است

درد هم شنفته است

پس در این میانه من از چه حرف می زنم؟
درد، حرف نیست

درد، نام دیگر من است

من چگونه خویش را صدا کنم؟

مرحوم قصر امین پور
پ ن:امان از وقتی که عقربه های ساعت دیواری اتقاق تنهایی ت هرزگی شون رو به رخ می کشند وبی پروا به شماره های بی احساس می چسبند

16 comments:

بهروز said...

الان داشتم پروفایلت رو می خوندم
عجب پشتکاری دارید شما...
ای ول..
این شعر زیبا رو برای خودم کپی کردم انگار وصف حال این روزهای ماست

سعادتیان said...

سلام
همیشه در پی مقصریم ما انسان ها . فرق ندارد آدم باشیم یا حوا!درد را بهانه می کنیم و هرزگی را به تصویر می کشیم . غافل از این که هرزه و بی حیا این دو چشم ماست با این همه نگاه ساکت و خیره به درد ...! پی نوشت زیبایی بود
موفق باشید

رویا said...

سلام آقا آرش
خیلی دلم گرفته وخرابم
حال پدرم خوب نیست
تو روخدادعا کنید
داشتم دیوونه میشدم گفتم بیام یه سر به دوستان وبلاگ بزنم وازشون بخوام دعا کنن دعا..

محراب عابدی said...

سلام آرش جان
این ایمیلی که فرستادی عکساش باز نمیشه!فرمتش چیه؟
چی کار کنم؟
این پی نوشتی که گذاشتی خیلی زیباست این روزا وضع همه مون چیزیه شبیه همین

سهراب said...

راستش منم کنجکاو شدم پروفایلت رو ببینم
راست راستی خیلی شاهکاری که از رو نرفتی ها..(شکلک چشمک هم که نداری اینجا!)
من عاشق کارهای قیصرم
روحش شاد

ایستگاه said...

دمت گرم
فوق العاده بود!
جدا چسبید

درد..نام دیگر من است!

همطا said...

سلام استاد!لااقل خبرمان کنید که اینطور جا نمانیم!
انتخاب زیبایی بود
درد نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟

مترسک said...

انتخاب به جایی بود!
"من دلم سخت گرفته است
از این مهمانخانه ی مهمان کش روزش تاریک!!"

عموفیروز said...

سعی کن این صدای تیک و تاک را بفهمی!
لالایی روزهای تنهایی مگر با وفا تر از این هم می یابی؟!!!
درود.

niloofar said...

درد رنگ و بوی غنچه ی دل است

پس چگونه من رنگ و بوی غنچه را ز برگهای تو به توی آن جداكنم؟
دفتر مرادست درد می زند ورق

خيلي اين تيكه ش زيبا بود

در اين دنيا درد شده جرئي از وجود و زندگي ما آدم ها و نگذريم از اينكه خيلي از اين درد ها رو خودمون براي هم درست مي كنيم.
و هركسي براي تحمل دردي كه داره چاره اي مي انديشه كه قيصر و امثال قيصر هم شعر رو انتخاب كردن و همين درد هارو كه ازشون فرار مي كنيم طوري به زبان ادبي زيبا گفتند كه آدم از خوندن اون ها لذت مي بره
شعر خيلي زيبايي رو انتخاب كرديد

soodabeh said...

emailetoon ro check mikonid arash jan?

آرش - فریاد سکوت said...

وچه پر شتاب می دوند همان عقربه های ساعت دیواری گاهی!!! شاید سر لج بازی دارند آنها هم، آرش

فرزاد محمدی said...

درد میکنه! کتفم! سرم! روانم...آآآآخ.

ساغر تهامی said...

سلام آقا آرش عزیز
ممنون بابت وقتی که رو قالب میگذارید
ایمیلی براتون فرستادم

mina said...

به روزم
"پک میزند به تنهایی اش کافه!"

باران said...

چقدر خوب که یادی از قیصر امین پور کردید. روحش شاد.